کد مطلب:106539 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:146

خطبه 154-در آفرینش خفاش











[صفحه 462]

از خطبه های آن حضرت است كه در آن از شگفتیهای آفرینش خفاش یاد می فرماید: (ستایش ویژه خداوندی است كه اوصاف از بیان كنه ذاتش درمانده، و عظمتش خردها را باز داشته از این كه بتوانند برای رسیدن به منتهای قدرت و سلطنتش راهی بیابند. اوست خداوند بحق و آشكار، ثابت تر و نمایانتر است از هر چه چشمها می بینند، خردها نتوانسته اند او را در حدی محدود كنند تا شبیهی برایش بیابند، و اوهام ناتوانند كه او را اندازه گیری و بر او احاطه یابند تا مثالی برای او انگارند، آفریدگان را بی هیچ نمونه قبلی، و بی مشورت مشاوری، و بی كمك یاوری بیافرید و با فرمان خود آفرینش آفریدگان را به انجام رسانید، و همه به اطاعتش اعتراف كردند، و بی هیچ ردی فرمانش را پذیرفتند، و بی چون و چرا تسلیم شدند. امام (ع) خداوند را از چند نظر ستایش فرموده است: 1- اوصاف از بیان كنه معرفت او درمانده است، زیرا ذات باری تعالی منزه از هرگونه تركیب است و عقل به هیچ روی نمی تواند حقیقت او را ادراك و توصیف كند، و ما پیش از این مكرر در این باره سخن گفته ایم. 2- عظمت او خردها را از رسیدن به منتهای سلطنت و ملكوت وی باز داشته است، و این آشكار است برای این كه ادراك

حقایق اشیاء منوط به درك حقیقت علل آنهاست، و چون عظمت و بلندی مقام او عقلها را از شناخت كنه ذاتش باز داشته است، عقل نمی تواند راهی برای شناخت منتهای قدرت و ملكوت او بیابد، و آنچه را نظام وجود عالی و سافل بر آن قرار دارد، آن چنان كه هست بشناسد. 3- این كه او هویت مطلق است، زیرا هر چه هویتش از دیگری اخذ شده باشد اثبات وجود او مقید به اثبات وجود غیر اوست و در این صورت او هویت مطلق نخواهد بود، و هر چه هویتش قائم به ذات خویش باشد، خواه دیگری اعتبار شود یا نشود او همان اوست، لیكن هر ممكنی وجودش از غیر خود اوست، و این خود همان هویت است. لذا هویت هر ممكن الوجود از غیر او می باشد و قائم به ذات وی نیست، اما مبداء اول قائم بالذات است و هویتش بسته به دیگری نمی باشد زیرا او ممكن الوجود نیست و واجب الوجود است، و واجب الوجود آن موجود برتری است كه هویتش قائم به ذات خویش است بلكه از هرگونه تركیب كه لازمه امكان است منزه می باشد. 4- دلیل این كه پس از بیان هویت، نام باری تعالی را ذكر كرده و هو الله فرموده، این است كه هویت و خصوصیت بدون ذكر نام، قابل شرح نیست، مگر این كه لوازم آن ذكر گردد و لوازم آن نیز یا اضافی و یا سلبی است، و آن

چه اضافی است برای تعریف كاملتر است، لیكن كاملترین تعریف آن است كه هر دو نوع لوازم صافی و سلبی را در برداشته باشد، و این همان كلمه آله است كه جامع این دو نوع می باشد، زیرا آله آن موجود واجبی است كه ممكنات بدو نسبت داده می شوند و خود به دیگری منتسب نیست و این انتساب غیر به او لوازم اضافی، و عدم انتساب او به غیر لوازم سلبی آن است از این رو پس از ذكر هو اسم جلاله الله را كه كاملترین تعریف، و جامع این لوازم است بیان فرموده تا كاشف لفظ هو و بیانگر مدلول آن باشد. در این بیان رمز دیگری نیز وجود دارد، و آن این كه با ذكر لازم هویت كه الوهیت است گوشزد می كند كه این هویت مركب نیست و جز ندارد، و گرنه در تعریف آن اكتفاء به ذكر لوازم كافی نبود. 5- دیگر ذكر حق در جمله: هو الله الملك الحق... است، و چون حق به معنای ثابت موجود است، هنگامی كه به هویت اشاره و نام آن را شرح كرده بیان می كند كه او حق و موجود است، و وجود او در پیشگاه عقل ثابت تر و آشكارتر از آن چیزی است كه چشمها آن را می بینند، و این معنا روشن است زیرا علم به وجود صانع متعال برای عقول فطری است اگر چه نیاز به اندكی دلیل و برهان دارد، و دانشهای كه تكیه بر حس دارند گا

هی بر اثر خطای وهم درباره محسوسات و ضبط آنها، و یا نارسایی حس در كیفیت ادای صورت محسوس، دچار خلل و اشتباه می شوند و آنچه در این باره باید گفت این است كه عقل ذاتا برای ادراك معقولات صرف شایسته تر و سزاوارتر است. 6- این كه خرد نتوانسته او را در حدی محدود كند تا این كه شبیه واقع شود، در این گفتار اشاره لطیفی است كه دلالت بر كمال دانش آن حضرت دارد، و آن این كه در مقدمات دانسته ایم هنگامی كه اتصال عقل به امور مجرده قوی شود، و نیروی متخیله بتواند حس مشترك را از چنگال حواس ظاهر رهایی دهد و در اختیار گیرد، در چنین حالتی چنانچه نفس متوجه دریافت امر معقولی شود، و قوای نفسانی آثار خود را پیدا كرده باشد صورت امر معقول در نفس نقش می بندد، سپس برای ضبط و نگهداری آن، نفس از نیروی متخیله استمداد می جوید، این نیرو چیزی را از محسوسات كه شبیه آن امر معقول است به او القاء می كند، پس از آن نفس آن را به خزانه خیال می افكند و در شمار معلومات و مدركات او درمی آید. اكنون كه در این مطلب دانسته شد می گوییم اگر باری تعالی از جمله چیزهایی بود كه عقل آنها را ادراك و تعیین و توصیف می كند وجود او را عقل به همین نحو اثبات می كرد، و در این ص

ورت لازم می آمد كه به غیر خود از اجسام شبیه گردد تا صورت آن در ذهن حضور پیدا كند، در حالی كه خداوند منزه است از این كه به چیزی از اجسام همانند باشد. 7- همچنین نیروی وهم نمی تواند او را اندازه گیری كند، تا معین و مشخص شود، زیرا وهم جز معانی جزیی متعلق به محسوسات را ادارك نمی كند، و این منوط است به این كه نیروی تخیل معنای مورد درك را به چیزی از صور جسمانی تشبیه كند، و اگر وهم می توانست بر خداوند محیط شود ناگزیر باید او را در صورتی حسی ارائه می داد، برای این كه وهم حتی وجود خود را در قالبی كه دارای صورت و حجم و مقدار است ادراك می كند. 8- فرموده است: خلق الخلق... تا معین، درباره این كه خداوند خلایق را بی نمونه ای از پیش بیافریده ما سابقا در ذیل خطبه اول و جاهای دیگر سخن گفته ایم، معنای این كه آفرینش خود را با صدور فرمان خویش به اتمام رسانید این است كه با خطاب امر كن آفرینش خلایق در نهایت كمال ممكن آنها تحقق یافت، زیرا براهین عقلی گویای این است كه برای آفریدگان هر كمالی كه ممكن بود، از جانب او بخلی رود و دست از عطا و بخشش باز دارد، مراد از اذعان به طاعت او دخول آفریدگان در تحت قدرت اوست، و معنای اجابت آنها بدون مد

افعه، و انقیاد آنها بدون منازعه نیز همین است.

[صفحه 463]

خفاش: مفرد و جمع آن خفافیش به معنای شب پره است و این از خفش مشتق است كه به معنای ضعف بصر از اصل خلقت است. انحسرت: ناتوان شد. ردع: بازداشت، مساغ: راه، سبحات اشراقها: شكوه تابش آن، بلج: مفرد آن بلجه، نخستین سپیده صبح، گاهی هم مصدر است، اسداف: مصدر اسدف اللیل می باشد یعنی شب تاریك شد. ائتلاق: درخشش، وضح النهار: روشنی روز، غسق الدجنه: تاریكی شب، شظایا: تكه ها، و جار الضب: لانه سوسمار، از لطایف صنعت و شگفتیهای آفرینش او رازهای پیچیده و حكمت آمیزی است كه در این خفاشان (شب پره ها) وجود دارد و به ما نشان داده است. همینهایی كه روشنایی روز كه گشاینده چشم هر جانداری است. دیده آنها را فرو می بندد، و تاریكی شب كه چشم هر زنده ای را می بندد چشم آنها را می گشاید، و چگونه چشمهایشان ناتوان است از این كه از فروغ تابان خورشید بهره گیرند، و در پرتو آن راههای خود را بسپرند، و به واسطه ظهور نور آفتاب به مقاصد خود برسند، و چگونه خداوند به وسیله تابش انوار خورشید آنها را از حركت در امواج روشنایی باز داشته، و از رفتن در میان اشعه رخشان آن در نهانگاههایشان پنهان ساخته است، از این رو به هنگام روز پلكهای چشمان

را روی هم فرو هشته و شب را برای خود چراغ روشنی قرار داده، روزی خود را در آن ظلمت شب جستجو می كنند، تاریكی شب چشمان آنها را از دیدن باز نمی دارد، و سختی ظلمت شب آنها را از رفتن مانع نمی گردد، اما همین كه خورشید از رخسار خود پرده برگیرد و روشنی روز پدیدار شود، و انوار آفتاب به درون لانه سوسماران بتابد آنها پلكها را بر هم می گذارند و به آنچه در تاریكی شب به دست آورده اند بسنده می كنند. پاك و منزه است خداوندی كه شب را برای خفاش روز، و وسیله كسب روزی قرار داده، و روز را وقت سكون و آرامش ساخته است، و از گوشتش بالهایی برای او بیافریده كه به هنگام نیاز به وسیله آنها پرواز كند، بالهایی كه همچون لاله های گوش نه پر دارند نه استخوان اما رگها كه محل جریان خون است در آنها بخوبی دیده می شود. آن را دو بال است نه چندان نازك كه بشكنند و نه چندان ضخیم كه سنگینی كنند، در هنگام پرواز بچه اش به او چسبیده و به او پناه جسته است، هر كجا مادر بنشیند او نیز می نشیند و هر موقع بپرواز درآید با او پرواز می كند، از مادرش جدا نمی شود تا زمانی كه اعضایش قوت گرفته و بالهایش برای پرواز آماده شده، و راه به دست آوردن روزی و قیام به مصالح خود را

فرا گرفته باشد. آری منزه است آفریننده ای كه همه اشیاء را بیافرید بی آن كه نمونه ای از دیگری پیش از آنها وجود داشته باشد.) پس از این امام (ع) به آنچه مقصود او از خطبه است می پردازد، و آن عبارت است از ستایش خداوند به اعتبار برخی لطایف صنع و شگفیتهای خلقت او، و توجه دادن مردم به رازهای پیچیده ای كه در آفرینش این حیوان (شب پره) وجود دارد، و از اختلاف او با دیگر جانوران كه روشنایی، چشمان او را فرو می بندد، در حالی كه چشمان دیگر جانداران را می گشاید، و گیاه را رویش و گستردگی و غیره می دهد، و تاریكی، چشمهای او را باز و چشمهای دیگر جانداران را می بندد اظهار شگفتی می كند، پس از این علت طبیعی این امر را بیان می فرماید، كه تیرگی چشم و ضعف بینایی این حیوان را مانع شده است كه از فروغ تابان خورشید مدد گیرد و در پرتو آن راه جوید، آنچه درباره علت ضعف بینانی این حیوان گفته شده این است كه خفاش هنگامی كه با گرمی روز برخورد می كند، نیروی بینایی او به سختی تحلیل می رود و بر اثر آن ضعفی در او پدید می آید كه ناگزیر برای جبران نیروی از دست رفته چشمان را می بندد، و با فرا رسیدن شب و سرد شدن هوا و كاهش حرارت نیروی خود را باز یافته و

بینایی را از سر می گیرد، توصیفی كه امام (ع) از این ویژگی خفاش كرده، و آنچه از چگونگی احوال او ضمن عبارات تا... ظلم لیالیها بیان فرموده است به درجه ای از فصاحت و شیوایی است كه ما فوق آن متصور نیست. فرموده است: و تصل بعلانیه برهان الشمس الی معارفها. این جمله از منتهای فصاحت برخوردار است، مراد از معارفها راههایی است كه این حیوان می شناسد و دیگر كارهای مختلف اوست، و فعل تصل عطف به فعل تستمد در جمله پیش است، اما این كه حیوان مذكور پلكهای چشم را بر هم می نهد برای این است كه تحلیل نیروی باصره باعث غلبه خواب نیز می شود، و این بر هم نهادن پلكها نوعی خواب است كه در بسیاری از حیوانات ملاحظه می گردد، و سبب آن همان است كه پیش از این گفته شد، واژه قناع (نقاب) را برای خورشید استعاره آورده به ملاحظه این كه شباهت به زنی دارد كه نقاب بر چهره انداخته باشد، القاء یا افكندن این نقاب كنایه از پدیدار شدن خورشید از پشت حجاب زمین است. پس از این امام (ع) به ستایش و تنزیه حق تعالی پرداخته، و با یادآوری عظمت او، لطیفه دیگری را كه در آفرینش این حیوان است با شگفتی متذكر شده، و آن بالهای این حیوان است كه از گوشت و رگ و پوست آفریده شده و ب

دون این كه مانند بالهای دیگر پرندگان پر و استخوان داشته باشد آنها را به وسیله مفاصل مخصوصی كه دارد باز و بسته می كند، و اینها نه چنان نازكند كه به سبب پرواز بشكنند و نه چندان ضخیم كه بر او سنگینی كنند، سپس سومین شگفتیهای این حیوان را بیان می كند، و آن وضع اوست با جوجه اش كه به مادر می چسبد و از او شیر می خورد و هیچگاه از او جدا نمی شود، چه در هنگامی كه بر روی زمین نشسته و چه در موقعی كه به پرواز درآمده است و این حالت همچنان ادامه دارد تا این كه جوجه قوی شود و بتواند خود به پرواز درآید و به تنهایی كارها را انجام دهد، و این خود امری است كه با روش پرندگان دیگر مغایرت دارد و مایه شگفتی است. پس از این امام (ع) خداوند را به مناسبت این كه اشیاء را بی آن كه نمونه ای در پیش از غیر خدا موجود باشد بیافریده تسبیح و تنزیه می كند. از مثلهای متداول است كه به خفاش گفته شد چه در بال نداری؟ گفت برای این كه مرا مخلوق تصویر كرده است، به او گفتند چرا در روز بیرون نمی آیی، گفت از پرندگان شرم دارم، در این مثل خواسته اند بگویند كه مسیح (ع) خفاش را تصویر كرده است، و خداوند متعال در این باره فرموده است: (و اذا تخلق من الطین كهیئه الطی

ر باذنی فتنفخ فیها فتكون طیرا باذنی). باری در پرندگان شگفتیهایی است كه خرد برای فهم آنها راهی نمی یابد، بلكه در هر ذره ای از ذرات مخلوقات او از قبیل زنبور و پشه و مورچه لطایف و اسراری است كه خرد خردمندان و حكمت حكیمان از ادراك و بیان اوصاف آنها درمانده و ناتوان است، آری منزه است خداوند، چه عظیم است شان او، و چه روشن است برهان او.


صفحه 462، 463.